نام پدر : شهباز
تاریخ تولد : ۱۲۹۶
تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۲/۱۲
محل تولد : دشتستان
محل شهادت : دار خوئین
آرامگاه : گلزار شهدای گناوه
——————————————————————————————————————————————
شرح زندگی :
شهید حاج حسن عشایری در سال ۱۲۹۶ در قریه خلیفه شبانکاره در خانواده ای بسیار مومن و مذهبی و در حد متوسط به دنیا آمد . او در سن هفت سالگی به مکتب رفت و چون خیلی با هوش بود در مدت کوتاهی قرآن و چند کتاب مذهبی دیگر آموخت . بعد از ملا مکتبی مدت سه سال در بندر ریگ به مدرسه رفت و چون شرایط مالی خوبی نداشت ترک تحصیل نمود . شهید حاج حسن عشایری در سن ۱۰ سالگی نماز می خواند و در سن ۱۳ سالگی روزه می گرفت و نیز در تمام طول عمرش همیشه با وضو به سر می برد و همیشه نافله می خواند و از سن بیست سالگی به بعد یک ساعت قبل از اذان صبح بلند می شد و نماز شب می خواند . و در تمام عمرش غیبت نمیکرد .
او هیچگاه ازدواج نکرد و هیچ زن و فرزندی نداشت و فرزندان برادرش را مانند فرزندان خود می دانست و چون برادر بزرگترش ناتوان بود تمام درآمدش را خرج آنان می نمود . به هر حال او با همین سوادی که داشت به مطالعه کتابهای مذهبی پرداخت و به شدت این راه را ادامه داد . او از همان اول به قرآن و اسلام علاقه شدید داشت و مطالعات وی بیشتر در همین زمینه بود و به دنبال همین مطالعات حضرت امام خمینی را شناخت و بیشتر با مکتب انسان ساز اسلام آشنا شد .
مخصوصاً مسافرتهایی را که به شهرهای مختلف می نمود در مطالعات وی بسیار موثر بود . وی همچنین در تمام مسافرتهایی که انجام می داد بصورت روزانه در آخر وقت هر روز اتفاقات آن روز را یادداشت می نمود و نمی شد فکر کرد که شهید حاج حسن عشایری یک سال شده باشد که به زیارت حضرت امام رضا و حضرت معصومه و سایر بزرگان مذهبی نرفته باشد . او همچنین در زمانی که رفت و آمد بین ایران و عراق آزاد بود همه ساله به زیارت سید الشهداء و سایر امامان در نجف و کربلا و دیگر شهرهای عراق می رفت و حتی چندین مرتبه با حضرت امام خمینی در نجف ملاقات داشته است ؛ مقلد امام بود و خانواده وی نیز بر اساس شناختی که آن شهید از امام خمینی داشت حضرت را به عنوان مرجع خود پذیرفته بودند .وی همچنین یک بار به مکه و مدینه مشرف شده بود . قبل از شهادتش نقل می کرد که در قیام ۱۵ خرداد شرکت داشته و حتی چند مرتبه در راهپیماییهای تهران از طرف مزدوران پهلوی مورد شتم و جرح قرار گرفته است .
از آن وقت تا پیروزی انقلاب اسلامی همواره بر علیه حکومت طاغوت مبارزه می کرد و در هر روستا و شهری که می رفت با افراد مومن و مذهبی و روحانیون آنجا سر و کار داشت و بیشتر شهرهایی که او مسافرت می کرد روحانیون آنجا او را میشناختند مخصوصاً روحانیون استان بوشهر کاملا او را میشناختند .
او سخت شیفته امام خمینی بود به طوری که به خاطر امام وقتی که در سال ۱۳۵۸ در خوزستان سیل جاری شده بود به کمک سیل زدگان اهواز شتافته و در آنجا مشغول خدمت شد او همچنین به شدت با گروهکهای منحرف مخصوصاً منافقین مبارزه میکرد و در هر مجمع و محفلی بر علیه آنان به تبلیغ برمیخواست . او آن قدر به خوابی که میدید معتقد بود که اگر نتیجه خوابی را که دیده بود در مدت یک هفته نمیگرفت نگران میشد و دست به سوی آسمان دراز میکرد که خدایا مگر چه شده که خواب من بینتیجه ماند و دیگر اینکه برای برآورده شدن مطلبی و یا مشکلی به نام امام زمان نامه مینوشت و به آب روان میانداخت و میگفت جوابش را میروم مشهد یا قم یا شیراز میگیرم .
از نظر اخلاق بسیار فردی مهربان و با گذشت و خوش برخورد بود. در طول زندگی هر شخصی بعید است که ناراضی وجود نداشته باشد ولی شهید حاج حسن هیچ کس از وی نگرانی نداشت همه دوست داشتند که حاجی به دیدن آنها برود و از نهج البلاغه در مدح علی برای ایشان صحبت کند . زیرا او در همه جا از نهج البلاغه بحث میکرد ؛ او آنقدر به نهج البلاغه و صحیفه سجادیه و قرآن و رساله امام خمینی علاقهمند بود که میگفت هر وقت از دنیا رفتم این چهار کتاب خودم را روی قلبم بگذارید و بردارید و کتابهایم را نگذارید از بین برود آنها را مطالعه کنید و نگذارید راه من خاموش شود به راستی که حاجی حسن چراغ راه خانواده بود و برای همه مردم روستای خلیفه ای بسیار مفید بود و هر وقت ناراحتی برای کسی پیش میآمد از وی مدد میخواستند .
با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران وی همواره تلاش میکرد تا شخصاً در جبهههای جنگ شرکت نماید و از همین رو در بسیج مستضعفین روستای خلیفه ای ثبت نام نمود و بعد از آموزشهای مقدماتی به بوشهر رفت و مدتی در آنجا آموزش دید . سپس برای مدت چهل روز او را به جزیره خارک فرستادند و بعد از آن نیز همواره مردم را تشویق به شرکت در جبهههای جنگ مینمود در اوایل جنگ یک بار شخصاً و به تنهایی به ماهشهر رفت تا به جبهه برود ولی مانع وی می شوند و او را برمیگردانند و هم چنان میگفت چرا به من اجازه نمیدهند که به جبهه برونم و این مزدوران امریکایی صهیونستی عراق را از میهن اسلامی بیرون برانم . و بالاخره موفق شد که از کانال بسیج گناوه اعزام و در حمله بیت المقدس در تاریخ ۱۳۶۱/۲/۱۶ در منطقه شلمچه خرمشهر به درجه رفیع شهادت نائل آید .
روحش شاد ، یادش گرامی باد
——————————————————————————————————————————————
شرح زندگی شهید از زبان برادرش همراه با یک شعر:
شهید حاج حسن در خانوادهای مومن و مذهبی پا به جهان نهاد . همیشه در مسافرت و زیارت ائمه وعتبات متبرکه بود و سر و کارش با اشخاص دینی بود مسافرت او به نجف و کربلا و امام رضا (ع) (مشهد مقدس) در ایام عمر با ارزشش چندین و چند مرتبه انجام گرفته و در ایام مبارزات امام خمینی (ره) با رژیم پهلوی و تبعید ایشان به عراق شهید حاج حسن با آن حضرت (رحمه الله علیه) در نجف اشرف ملاقات حضوری داشته و در ارتباط نزدیک سیاسی و مذهبی بوده و تا پیروزی انقلاب چه در نجف و چه بعدها اعلامیههای امام را مخفیانه به مردم میرساند و برای انجام حرکتهای انقلابی مردم علیه حکومت وقت پهلوی فعالیت داشت.
در مسافریتهایش به نجف هنگامی که امام خمینی را از عراق به ترکیه تبعید کردند در بغداد مورد حمله و ضرب و شتم مزدوران عراقی قرار گرفته بود که موفق به فرار به میهن شده بود و همچنین در حضرت معصومه (ع) قم نیز یک بار مورد تعقیب عوامل حکومت قرار گرفت و مورد هدف و تیراندازی پلیس رژیم طاغوت قرار گرفته و یکی از دستهایش گلوله خورده و زخمی شده بود .
دیدارهایش همراه با کسانی بود که مرام روحانی و مذهبی داشتند و مثل خودش صادق و خالص بودند . جایگاه او همیشه در مسجد و پیوسته در زیارت ائمه و معصومین بود او اهل کتاب و قلم بود . شخصیت او نمونه و باور نکردنی بود مردم و کسانی که شخصیت با ارزش و با عظمت او را میشناختند به جهت پاکی ایشان اظهار میکردند که کاش بر مقبره او زیارتگاهی بر پا میکردیم او همیشه با وضو بود و کمتر میشد او را بدون آن حالت دید تقوا و پاکیش زبان زد همه مردم بود مدام نگاه او در کتاب قرآن و احادیث ائمه بود هیچ کلامی را بدون توجه به رضای خدا از زبان جاری نمیکرد .
ارتباط و اجتماع او با دیگران همیشه رابطه دینی و معنوی و برای رشد توسعه دین و قرآن بود چنان در مراسم و مسلک دین خدا غرق بود که در توضیح و بیان نوشتار و گفتار پیامبران و معصومین (ع) پیشتاز و پر احساس بود و از ابراز و بیان مسائل مذهبی لذت میبرد . مرتب در نماز و نیایش و راز و نیاز با خداوند و امام زمان (عج) بود .
در خواب و بیداریش در فکر پروردگار و قرآن و آخرت و میعاد بود . قلم وی همیشه در نوشتن و نطق برداری کلام پیشوایان دینی و نویسندگان و سخن گویان دین مشغول بود . اکثر اوقات او را در حال مطالعه کتب دینی میدیدم و قلم کمتر از دست وی بر زمین نهاده میشد . مدام در تبلیغ اسلام بود ، برای آنان که او را میشناختند در صداقت و راستی و پاکی و ایمان در منطقه و محیط زندگانی خویش نمونه بود و نظیری برای وی با این درجه از ایمان ، هرگز دیده نشده است .
جناب آقای محمدی اصفهانی امام جمعه موقت گناوه در سخنرانی و اجتماع مردم تشییع کننده پیکر شهید والا مقام حاج حسن عشایری گفتند : مردم گرامی و محترم شهید پرور گناوه شما شاید به ارزش و عظمت شخصیت روحانی و معنوی این شهید پی برده باشید اما بنده ایشان را خوب می شناسم و ۱۴ سال با او آشنا هستم و با ایشان ارتباط و فعالیت سیاسی داشتهایم و در دین و ایمان بی همتا و بسیار بلند و با ارزش بود .
شهید عشایری در طول سالهای عبادت ، ایثار و فداکاری در راه خدا و عمری با برکت پس از چندین بار شرکت در اردوها و آموزشهای رزمی بسیج ، در سن ۷۵ سالگی پس از عزیمت به جبهه در حمله بیت المقدس و عملیات آزاد سازی خرمشهر به دست مزدوران بعث عراق به آرزوی خویش و به درجه رفیع شهادت نائل آمد .
روحش شاد و یادش گرامی باد
چنانچه آستین را به بالا کشید چنانچه تیغ را داد لنگر به دســـت
چنان تیغ خون ریز بر سر کشید چنــان نعره زد الله اکبـــر کشیــد
چنان تلخ شد از غضب کــام او چنــان راست شد مو بر انــدام او
منم آنکه در رتبـــه امـیـرانیم بــــه دغــــا حیـــــدر ثــانیــــم
منم آنکه بر سروران ســــرورم شبیــــه پیامــبر علی اکبرم
به کشتن جوی نیست پروای من شهادت بود ارث آبای مـــن
شهادت بود حق و شأن حیسن(ع) ایا ظالمون دودمان حسین (ع)
مزن این قدر لاف ای خود ستــا نمیلافم ای ابن سعد لعیــن
که گویند جهان آفرین ، آفریـــن
از طرف خانواده و برادر شهید فرامرز عشایری
——————————————————————————————————————————————
خاطرات شهید :
عنوان خاطره : استخاره
صبح روز دل انگیز و زیبا در جبهه میشداغ در بالای شوش بودیم بعد از راز و نیاز صبح و دعا و زیارت و صبحانه در کنار هم در یک سنگری که آفتاب نیز پرتوهای طلائیش را برآن میتابید نشسته بودیم شهید خسرو نجدی ـ شهید محمد علی قنبر نیا ـ شهید حاج حسن عشایری و چند تن دیگر از عزیزان دیگر بودند .
ناگهان حاج حسن که همیشه اهل دعا و مناجات و حافظ قرآن و بخشهایی از نهج البلاغه بود کتاب مقدس قرآن کریم را به میان آورد . بچهها هم اصرار کردند حاجی برایمان استخاره بزن کی شهید میشود . سرانجام با اصرار بچهها او دست به کتاب خدا برد و برای یکی یکی استخاره زد چون بچهها هم عاشق شهادت بودند و مشتاق دیدار دوست ـ رسم بر این بود که هرگاه استخاره خوب شد یعنی شهید و اگر بد شد یعنی شهید نمیشوی سرانجام حاجی کتاب مقدس قرآن را گشود :
خسرو جان خوب محمد علی عزیز خوب ـ خودم هم خوب (حاج حسن) و متاسفانه بقیه بد و راستی که این چنین شد و این عاشقان خدا پس از رزم بیامان با کفار بعثی به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت رسیدند و هم چون شمع بسوزند و گرمی و نورشان روشنی بخش نظام مقدس اسلامی و بیداری نسلهای متمادی کشور پهناورمان ایران عزیز باشد .
امرالله بویر احمدی ۷۸/۷/۱۶
——————————————————————————————————————————————
وصیتنامه شهید:
بنده ، هدفم از رفتن به جبهه این است که فرمان رهبر انقلاب اسلامی را رعایت کرده باشم و در این عاشورا به فیض عظیم نائل شوم و سفارش میکنم همه مردم این راه را ادامه دهند و با هم همکاری کنند و ارشاد نمایند مثل این است که امام حسین علیه السلام را در روزعاشورا کمک کرده باشند و هر کس در این راه قدم بردارد ، در دین و در این راه سهیم است و به فیض میرسد .
مردم کوتاهی نکنند و با بسیج راه قرآن و پیغمبر را با کمال دقت و امید به آخرت دنبال کنند که خیر دنیا و آخرت در همین جاست سفارش میکنم از برادران و خواهران و قوم و خویشان اگر چنانچه شهادت نصیبم شد در راه قرآن و اسلام و ارشاد مذهب جعفری کوتاهی نفرمایند .
«والسلام علیکم و رحمه الله برکاته»
——————————————————————————————————————————————
Visits: 167